سکوت محض



بسم رب القلم

- هیس!!!
کمی آرام تر
به دور از شلوغی های زندگی
به دور از ناراحتی هایی که بعضی ها برایمان میگذارند
به دور از چیزهایی که به دل گرفتم
بیخیال
.
به دور از این دنیا، کمی گوش کن
هیس!!!
چیزی سکوت دنیا را شکسته است!
نمیدانم چیست
شاید هم میدانم
صدایش را شنیدم یک بار
شاید اما.
+صدای چیه؟
-یادته؟
+چیو؟
-گوش کن
خیلی شبیه است
شبیه صدایی که توی کوچه ای خلوت به گوش میرسید
+وای! یادم آمد.
اما آن که صدای خانومی جوان بود
-هیس!!!
یادت هست آن صدای ناله های آرام که از فرط کوچکی صاحبش بیش از سقف کوچه بالا نمیرفت؟
+آره
-هیس!!!
گوش کن
این صدا نمیبردت به محراب مسجد پرخون؟؟؟
+آن که صدای یدالله بود
-صاحب این صدا هم تفاوتی ندارد اما، منظور نوای آن جوانیست که زیر کتف پدزش را گرفته و سمت خانه میبرد است
+آری میشناسم صاحبش را
صدایش را بار ها شنیده ام
بارها و بارها
هنگامی که دست گدایان شهر را میگرفت.
-آری چه مهربان بود بر همه
صاحب صدا.
هععععععی
+راستی چه شده که این صدا چنین لرزان و نحیف است؟
-هیس!!!
این صدا صاحبی خسته دارد.
آرام باش و بگذار آرام بگیرد.
+چه شده بگو برایم؟
-از کجایش بگویم؟؟؟
-از غیرتی که در کودکی شکست؟
از دردی که در بیست سال سکوت پدر کشید؟
از زخم های نبردهایش؟
از عصای پدرفرق شکافته اش شدن؟
از کجا؟
بگذار بعد یک عمر آرام بگیرد.
+همه را بگذریم، درد کوچه چیز دیگریست اما.
باشی و ببینی مادر.
باشی و ببینی چهل سرباز و یک زن.
باشی و ببینی در را.
باشی و ببینی محسن.
باشی و ببنی لگد در را.
باشی و ببینی دیوار.
- عجب دل خونی دارد صاحب این ناله ها
+چه شده الان؟
-هیچ نشد
هیچ
هیچ
بعد یک عمر کرم
بخشش
و بذل
عایدش خیانت سپاهی بود و هیچ
.
خیلی سخت است
همه برگردند برای ثروت
و سخت تر آنکه
خانه ات امن نباشد
همسرت .
.
آخر همسر آدم.
میسوزد جگرم
آه. آه. آه
میسوزد جگرش
از برای زهر همسرش
+وای چه دردی دارد.
-تکه تکه شود جگر . معلوم است
آه چه دردی دارد
به ظرف نگاهی بنداز و ببین.
+آری
-هیس!!!
فقط ببین
ببین تکه تکه جگر هایی را که سوخته اند
میریزند بیرون
سالها غم
سالها سختی
دارند فوران میکنند
دیگر تاب ندارن این یار
+ای وای
ای وای
- حسین را میبنی؟
میبینی چقدر دل شکسته است؟
همبازی کودکی اش
غمخوار زندگی اش
بزرگ و هوادارش
برادرش
امامش هم دارد تنهایش میگذارد.
زینب را چطور؟
میبینی چه عاشقانه دو برادر را می نگرد؟
وای
وای
واااااای
این تازه سومین غم زینب است.
و امان از دل زینب!
عباس را بنگر
آخر برادر مگر اینگونه میشود؟؟؟
آنقدر بزرگوارانه همچون خادمی منتظر امر است
وای من
عباس
فدایت گردم
و حسن چه مردانه و مطمئن به عباس مینگرد
میدانت بعد خود عباس هوای برادر و خواهرش را دارد.
و چه مظلوم و بیقرار به زینب میفهماند
حواست به حسین باشد خواهر
و نگاه عجیبیست به حسین
خیره هم شده اند
این سکوت چه حرمی دارد
مدینه خانواده ی گرمی دارد
-هیس!!!
صدای ناله ها قطع شده
+وای من
وای
وای
.
.
.
.

- دگر جگری نمانده بود برایش
هععععععععععی
.
.
پ ن:
ببخشید

دیگه حسی ندارم

خستم

خرابم

نمیتونم از بقیش بگم

جونی نیست تا از تشیع مظلومانه اش بگم

تا از تیر باران شدن جنازه اش بدست کسی که مثلا در عرف امروز مادربزرگ خوانده میشود دم بزنم

تا از بیرون کشیدن تیر ها از تابوت

تا از خون تازه جاری شده از پیکرش

تا از تهدید و دور کردن از پدرش

تا از.

راستی وقتی از حسن حرف میشود

روضه تمام خاندان عشق است انگار

در و دیوار و جگر و سوختن و طشت و زهر و اما .

وقت نیست، حال نیست، جان نیست

حق ادا نشد

مثل همیشه

یادم رفت بگویم

بسم رب القلم

وای بر من

اما با اشک نوشته شد

حالی بود برایت

از برای آمدن یار دعایی باشد

هیس!، کمی سکوت کن
سکوت محض
گوش کن
-صدای شر شر آب؟
-هیس! نه دقت کن
-خش خش برگ نخل ها؟
-نه، گوش هایت را به باد بسپار
هیس! داره میاد
-چی؟ کی؟ کجا؟ اینجا؟؟؟
-هیس! فقط گوش کن و ساکت باش
-چقدر حیف که نمیتوانم ببینمش.
-بهتر! تاب تاب دیدن هم نداری
-توصیفش کن.
-هیس! صدایمان را میشنود!
-دلم میلرزد، بویش را حس میکنم
-بوی یاس
-آری بوی یاس
-هیس! آمد
-توصیفش کن
-گوش کن خودت
آه!
خسته است!
برای رسیدن به اینجا زخم خورده است
آه!
چه ابهتی
چه عظمتی
چه مــــــــــــردی
-کجاست دقیقا؟
-نزدیک شریعه ایستاده
صبر کن!
با اسب به فرات زد
چه باشکوه
حیف که نمیتوانی ببینی
بی عصای موسی آب برایش بغل وا کرده
-پسر یدالله هست دیگر
-هیس!
میشنوی؟
تو هم صدای التماس آب را میشنوی؟
-آری
-دارد به شکم بهم چسبیده مشک جان میدهد
لب های مشک سیراب شد
-چرا لب های خودش را تر نکرده است.
-صبر کن! دست هایش حوض کوچکی از آب شده
-به فدایت ساقی علقمه. بنوش تا سیراب شوی و در رکاب امیرت سرافرازی کنی.
-هیس!!!
گوش کن به پیغام باد:
برادر کجایی که کوکان تشنه اند
-چه شده؟
-ندای العطش کودکان را میشنوی؟
-نه! آب را خورد؟
-عه!
چرا حوضت را شکافتی علمدار
-چی شده؟
- دارد به سرعت میرود
-آب چه شد؟ چرا نخورد؟
- نمیدانم چرا نهر را از اقیانوس لبانش محروم کرد
هرچند برای این فرات که از حسین روبرگردانده لب های عباس حرام است.
-اورا حس کردم!
-هیس! ساکت!
به هو هوی باد دقت کن،
مضطرب است
هروله برگ ها عجیب است
ای وای من
-چی شده؟
-تو هم میشنوی صدای براده های جدا شده از برخورد فولاد های آب دیده را؟
-ای وای من!
-آه مضطربم
-خیمه گاه منتظر است
به آنجا میرسد
-نمیدانم
هیس!
چه رجزی میخواند پسر بوتراب
واااااااااااای
-چه شد؟
-صدای زه کمان می آید
-نه خدای من
-آه. آه من
او نیز دگر مثل تو دنیا را نمی بیند
-چی؟ وای من،
-نه
-نه
نه
.
.
.
.
پ.ن:
چه بد صدایی است، صدای تیر و مشک
چه بد صدایی است، صدای تیغ و دست
چه بد صدایی است، صدای تیر و چشم
وای من
چه بد صدای گرز و کلاه
واااااااااااای من
چه بد صدای صورت و زمین!
چه بد صدای .
هیس!
چه سکوت محضی
چه رایحه ی یاسی
آه
چه بد صدایی می آید
صدای ناله برادر
صدای ناله خواهر
صدای ناله "مادر"
هیس!
بگذارید بسوزد با غم علمدار، آرام ارباب
.
.
سین سکوت محض

:)


آخرین جستجو ها